Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


داستان های استلا و آستریکس

سلام من استلا هستم به همراه دستیار خنگم به اسم آستریکس.اون هیچ کاری نمی کنه فقط موضوع میده،نظر میده،وسایلو در اختیارم میزاره.خوب بگذریم من استلام و قراره داستانهام رو اینجا بنویسم و شما نظر بدید چون میخوام بدونم که کارم چطوره.من توی مسابقه ی آفرینش های ادبی شرکت کردم که باید یه متن ادبی با موضوع خدای مهربان من بنویسم و البته حدس بزنین چندم شدم؟؟؟

نفر اول استانی

البته تلاش مربی ادبیم هم  رو باید در نظر گرفت اون خیلی خوبه و همین جا ازش تشکر میکنم چون اگه اون نبود شاید من تا حالا همون استلایی بودم که صبح تا شب و شب تا صبح لاشش روی تخت افتاده.

به هر حال وب من یه قانون خیلی مهم داره.

هرکی نظر نده:

1_بده.

2_هر چی تو وبم بخونه حرومش.

3_از همین جا نفرینش میکنم.

انتخاب با خودتونه.

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1398برچسب:,ساعت6:14توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد