Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


داستان های استلا و آستریکس

07000000سلامممممم خوفین؟؟؟؟؟؟07000000

07000000من که بدم اخه نظر نمی دین07000000

07000000خوب دیگه قسمت بعدی سرنوشت تصادفی07000000

07000000ولی رمز داره07000000

07000000رمزشم به هیچکس نمی دم تا نظر بدین07000000

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت19:19توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

بچه ها این نه رمانه نه داستان نه شعر...یه متنه....متن ادبی...یعنی اینجوری روش اسم گذاشتن...دیروز تو انجمن هولی هولی نوشتمش ولی همه گفتن خیلی خوبه منم گذاشتمش که نظرتون رو بدونم..خوب دیگه...

فرش خیال

فرار...می خواهم فرار کنم...باچی؟با قطار خیال بافی،که ساعت غم از تونل رویا خالی می شود و دوباره پر می شود از ادم هایی که می خواهند فرار کنند.فرار ازچی؟از هر چیزی که ناراحتشان کند.از گریه،ازغم،غصه...

بگذریم...

تار و پود خیالم را،آرام،آرام می بافم ولی حیف که کسی حاصلش را نمی خرد.ولی شاید روزی کسی بیاید و بگوید:من خریدارم...چند؟؟  وبگویم:این فرش اندازه ی تمام رویا های من ارزش دارد.

نظررررررررررررر نشه فراموش

+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:59توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

مننننننننن برگشششششششتم با سوغاااااااااااااااااتی های خوشمللللللللم.

رمز فصلهای گذشته گربه های شب رو برمیدارم...

دو فصل جدید گربه های شب رو واسه عروسک جون ، آرام جون و بلوم و مارال بد

می ذارم.

+

دانلود خوشمل ترین رمان عاشقانه رو از نظر خودم رو میزارم

ولییییییییییییی

نظر میخوام

از این به بعد هم بی شوخی بعد گذاشتن دو فصل گربه های شب ،واسه هیشکی ادامشو نمی ذارم ... هیشکی ... باید نظر بدید نمیشه که اینجوری ....

یه عکس توپ گذاشتم ادامه برینا...


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:43توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

ببخشید یه مدت نبودم گفتم که رفتیم اصفهان الان هم اصفهانم خوب دیگه یه داستان جدید نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد.واسه فصل بعدی نظرات بالای 10

من خودمو کشتم تا داستانمو بیارم تو وب لطفا نظر بدید

این عروسکو خودم ساختم چطوره؟؟؟

چااوووووووووووووووووووووووو


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,ساعت14:59توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

بچه ها قراره که یکی دو روز دیگه بریم اصفهان و ممکنه تا دوهفته نباشم و نتونم آپ کنم.ولی خوب با سوغاتی های خوشمل برمیگردم دوستون دارم بای

 

اینم یادگاری

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت15:7توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

در ادامه

 

بیوگرافی شخصیت های گربه های شب


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:47توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

این یکی رمز رو هم برداشتم واسه سوغاتیتون

چااو


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت14:45توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

سلام سلام به دوستای گلم.

ادامه ی داستانم

البته فقط واسه دوستام نه اون بدایی که نظر نمی دن.

با مارال هم قهرم.خودش میدونه چرا پس رمزو عوض کردم.

واما واسه بلومی یه عکس موشمل گذاشتم.

همون که کاغذیشو بهت دام.

بای بای

پوتره د میلکی رز میلکی میرار

هه هه هه هه


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت14:5توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

اینم فصل 4 واسه عروسک جون وآرام جون

بلوم و مارال بد که هنوز نیومدن

کلک هم بی کلک

برداشتم رمزو:به عنوان سوغاتی

اینم یه عسک موشمل واسه عروسک

شاید آبومشم تو وبت گذاشتم 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:4توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

سلام بچه ها.این داستانو آستریکس نوشته.امیدوارم خوشتون بیاد.



ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:30توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

سرمو خوردیییییییییییییییییییینننننننننننننننننن

اه رمزو برداشتم

حالا ولم میکنین؟

اینم عکس لاوینکس فلورا واسه ماری


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:5توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

این اولین داستانیه که تو وبم میذارم و اگه نظرات بره بالای 5 ادامشو میذارم ولی خوب برین ادامه

راستی یه عکس از استلا گذاشتم

 

چااوووووووووو


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,ساعت6:46توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

سلام من استلا هستم به همراه دستیار خنگم به اسم آستریکس.اون هیچ کاری نمی کنه فقط موضوع میده،نظر میده،وسایلو در اختیارم میزاره.خوب بگذریم من استلام و قراره داستانهام رو اینجا بنویسم و شما نظر بدید چون میخوام بدونم که کارم چطوره.من توی مسابقه ی آفرینش های ادبی شرکت کردم که باید یه متن ادبی با موضوع خدای مهربان من بنویسم و البته حدس بزنین چندم شدم؟؟؟

نفر اول استانی

البته تلاش مربی ادبیم هم  رو باید در نظر گرفت اون خیلی خوبه و همین جا ازش تشکر میکنم چون اگه اون نبود شاید من تا حالا همون استلایی بودم که صبح تا شب و شب تا صبح لاشش روی تخت افتاده.

به هر حال وب من یه قانون خیلی مهم داره.

هرکی نظر نده:

1_بده.

2_هر چی تو وبم بخونه حرومش.

3_از همین جا نفرینش میکنم.

انتخاب با خودتونه.

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1398برچسب:,ساعت6:14توسط استلا و دستیارش آستریکس | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد